آخرین سخنان یک شهید برای امضای خون خود + فیلم


به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مرحومه زهرا محمودی معروف به مادر جبهه اولین زنی بود که پس از استقلال خرمشهر وارد این شهر شد. در دوران هشت سال دفاع مقدس با همان چادر مشکی خود به تمام مناطق جنگی از جمله مروان، سردشت، بانه، ارومیه و آبادان رفت تا علاوه بر رساندن کمک های مردمی به خط مقدم، به کمک رزمندگان بپردازد. مادر و پرستار رزمندگان اسلام هم بودند.


این وسط مرحومه زهرا محمودی معروف به مادر مرچا است

محمودی روایتی از بیمارستان جندی شاپور اهواز دارد. روایتی که می تواند شوکی به وضعیت کنونی شهرها و روستاهای کشورمان باشد. اما داستان واقعی چیست؟

آیا امضای بالاتری می خواهید؟

وی که پس از آزادسازی خرمشهر به همراه فرزندش علی (که آن زمان شهید نشد) به بیمارستان مراجعه کرده بود، گفت: بیمارستان مملو از مجروح بود. تعدادی از مجروحان روی برانکارد در حیاط بیمارستان بودند. ناگهان چشمم به جوانی برانکارد افتاد. روی شکمش بلند شد و پارچه سفیدی رویش پهن کردند. به علی گفتم: علی! لباس ها را بردارید و ببینید چه اتفاقی افتاده است؟ دیدم شکمش متورم شده و روده هایش بسته است، اما داشت حرف می زد. بازوهایش هم از آرنج آویزان بود و فقط رگ ها مشخص بود.

در آن موقعیت او را دلداری دادم و سپس به او گفتم: آیا در این شرایط پیامی برای رساندن داری؟ او گفت بله! من قبلا در مدرسه ای نزدیک مجلس درس می خواندم. من اینجا هستم تا از اسلام و حجاب زنان دفاع کنم. او بسیار عصبانی و غمگین بود. به او گفتم: پسر، آنچه می گویی بنویس تا به مردم بگویم تا ایمان بیاورند. او گفت: بله.

علی آقا کاغذ را زمین گذاشت و سلحشور با دست سالمش با وضع جسمانی وحشتناکی شروع به نوشتن کرد که همچنان معجزه می ماند. به او گفتم: این سند را امضا کن. رزمنده دست سالمش را روی شکمش گذاشت و با خونش کاغذ را امضا کرد و گفت: امضای بالاتر میخواهی؟ از این به بعد هر جا رفتی به زن و دختر بگو حجاب خود را رعایت کنند وگرنه در روز حشر جلوی تو را می گیرم و اندکی بعد آن رزمنده شهید شد.

انتهای پیام/




این مقاله را برای صفحه اول توصیه کنید

دیدگاهتان را بنویسید